هدف عمده عرفانهای کاذب چیست/ داستان شیخ صنعان و 400 شاگرد عرفان
اگر مثلاً بهاییت را مطالعه کرده باشیم، یک بهایی میگوید دین من تا قیامت است، اما قیامتی که یک بهایی میگوید یعنی هزار سال دیگر، یعنی یک بهایی میگوید دین من هزار سال، بعد از هزار سال دین جدید میآید، این تفکر، تفکری است که در همه عرفانهای نوظهور است، یعنی دینشان غیرت ندارد، یا عرفانشان غیرت ندارد، یعنی میگوید فعلاً این عرفان اما این فقط برای اینجا خوب است و جای دیگر چیز دیگر و جای دیگر چیز دیگری خوب است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 13:06
حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش بیست و دوم آن در ادامه میآید:
جدایی معنویت از دین نقطه مشترک عرفانهای کاذب
یک قدر مشترک در همه این عرفانهای نوظهور است و آن قدر مشترک این است که اینها میخواهند معنویت را از دین جدا کنند، یعنی میخواهند بگویند میشود انسان معنویت داشته باشد و دین نداشته باشد، این هدف عمده تمام این عرفانهای نوظهور است.عرفان بدون دین، معنویت بدون دین، ذکر خدا بدون دین و امثال این مسائل.
یک مسأله مشترک همه آنها این است که یک نوع تفکر لیبرالیستی در تمام این عرفانها وجود دارد، قبلاً عرض کردم مثلاً دالایی لاما به اسرائیل چند بار سفر کرده است، سخنرانیهای سیاسی هم کرده است، اما در عرفانش دم از سیاست نمیزند، یعنی اینها همیشه عرفانشان به این معنا است که جدایی دین از سیاست، جدایی دین از حکومت، جدا دین از اخلاق، جدایی دین از قانون، جدایی دین از علم، این تفکر لیبرالی، در تمام این چیزها لیبرال است.
ویژگی سوم تمام این عرفانها این است که با شهوت جنسی یا مثلاً تحریک به گناه، مخالفتی ندارند، گرچه از این جهت با هم متفاوتند، بعضی از آنها میگویند سراغ گناهان جنسی نروید، بعضیهایشان این را میگویند، ولی همانهایی که این ادعا را دارند برای رهبران خودشان این را مجاز میشمارد. برای پیروان این را ممنوع میکند، مثلاً در صوفیه یا دراویش هم تقریباً، تحقیقاً نه، تقریباً این طوری است؛ یعنی برای قطب حرام نمیداند ولی برای پیرو این کارها را حرام میداند، از این جهت اینها با هم متفاوتند، اما در اصل که در مواردی وقتی میگویند لذت، مرادشان لذت جنسی است و شهوت را مجاز میشمرند، در بعضی از این موارد تقریباً مشترکند.
*داستان شیخ صنعان و 400 شاگرد عرفانی
در عرفان اسلامی، بحث عدم جدایی دین از معنویت را داریم، یعنی در عرفان اسلامی یک وقت اینطور چیزی پذیرفته نیست که کسی عارف بشود و تکلیف نداشته باشد، اینطور چیزی نداریم، در صوفیه و دراویش داریم، ولی در عرفان اسلامی این طور چیزی نداریم، در عرفان اسلامی این طور داریم که شاگردها دنبال استادی داشتند میرفتند، استاد در خیابان آب دهانی بر زمین انداخت، شاگردان برگشتند، گفتند اگر این استاد عرفان بود، چنین کاری نمیکرد، یعنی حتی یک آب دهان که در خیابان انداخت، این را خلاف عرفان میدانستند، یا مثلاً آن داستان شیخ صنعان، شاید کتاب مستقل درباره این شیخ صنعان خیلی است:دوش از مسجد سوی میخانه آمد شیخ ما/چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
مثلاً در داستان شیخ صنعان این است که شیخ یک گناه کرد، چهارصد شاگرد داشت که پهلویش عرفان میخواندند همه برگشتند، یعنی در عرفان اسلامی این طور است، یعنی نمیشود عرفان باشد و جواب سلام کسی را ندهد، یا به یکی بیاحترامی کند و امثال این حرفها. پس اولاً در عرفان اسلامی، عرفان از تکلیف و دستور شرع جدا نیست، یعنی حتماً آدم باید مقید به ضوابط شرع باشد.
نکته دیگر این است که این عرفانهای نوظهور کلمات مبهم، کلمات دو پهلو و متناقض این طور چیزها درونشان فراوان است و خود این باعث میشود که یک عدهای جذب اینها شوند، چون وقتی دو پهلو حرف زدید، هر کسی کلامی را میگیرد و میگوید باید فکر کنم ببینم، چه عمقی داشت، یا مرادش چه بوده و یا از این حرفها.
در عرفان اسلامی هم کلمات متناقض و متضاد هم داریم، اما تفاوت این است که یک چیزهایی عقل ستیزاند، یک چیزهایی عقل گریزاند، یک چیزی عقلی نیست، چون ضد عقل و خرافه است، یک چیزی عقلی نیست، چون عقل به او نمیرسد، آنکه در عرفانهای نوظهور است، در عرفانهای نوظهور ضدیت با عقل است، یعنی تناقضی که میگوید محال است عمل میکند، آنکه در عرفان اسلامی است، ضد عقل نیست، چیزی است که عقل میگوید من این حرفها را نمیفهمم. یعنی این تفاوت عمده است بین این عرفانی که ما میگوییم و عرفانی که آنها میگویند.
باز نکته دیگر در این عرفانهای نوظهور تمسک به مشترکات ادیان است، الان مثلاً توی سایبابا، یا مثلاً در اکنکار، یا حتی در معبد بهاییها، در معبد بهاییها که بروید اول صبح یک مقدار تورات را میخوانند، یک مقدار انجیل را میخوانند و یک مقدار قرآن را میخوانند و یک مقدار اوپانشاد و ریگودا میخوانند و یک مقدار هم اقدس و بیان میخوانند، یعنی میآیند مشترکات ادیان را میگیرند، مثلاً در همین سایبابا روز عید فطر برایشان روز مقدس است، عید نوروز هم برایشان مقدس است، عید کریسمس مسیحیها هم برایشان مقدس است، در اسفندماه هم یک روزی است که روز مقدس هندو هاست، روز مقدس هندوها هم برای اینها مقدس است، مشترکاتی را مثلاً اعیاد هر دین یا روز مقدس هر دین را میگیرند و انجام میدهند و افراد هم جذب این چیزها میشوند، یعنی یک نوع تفکر پولورالیستی، کثرتگرایی یا اینکه انسان میتواند چند دین داشته باشد، یا آدم دو دین یا سه دین داشته باشد، یکی هم شیعه باشد و هم سنی، هم یهودی باشد و هم مسیحی!
در عرفانهای نوظهور همهشان این را قبول دارند، الان مثلاً یک شخص بهایی میگوید من بهایی هستم، شیعه دوازده امامی هم هستم، مسلمان هم هستم، هندو هم هستم، همهاش را هم قبول دارد، باز مثلاً میبینیم، مثلاً در دین سیک همین طور چیزی وجود دارد؛ یعنی تفکر صلح کل یا مشترکات ادیان در اینها وجود دارد.
این مجله کیش مهر هم دارد دقیقاً همین فکر را ترویج میکند که همیشه به مشترکات ادیان بپردازیم، مشترکات ادیان به این معنا که یک وقت همزیستی مسالمتآمیز ادیان خیلی خوب است، ادیان با هم دعوا نکنند، این کارهای وهابیها را محکوم کند(این خیلی خوب است) ولی در مجله این را نمیگوید. در این مجله بحث مشترکات ادیان به معنی اینکه هر دینی بخشی از حقانیت را دارد، اگر روی جلد این مجله را دیده باشید نوشته است که: باید این فکر را کنار گذاشت که یک دین یا یک مذهب یک روزی بخواهد بر کل دنیا حکومت کند، این فکر را باید کنار بگذاریم؛ یعنی همین چیزی که ما راجع به امام زمان ارواحناه فدا معتقد هستیم، داخل مجله هم چند مقاله دارد در همین رابطه، که گذشته است آن روزهایی که از این حرفها زده میشد که یک دینی باید بر کل دنیا حکومت کند، این حرفها گذشته است و قدیمی شده است، این تفکر از مشترکات همه این عرفانهای نوظهور است و در عرفانهای نوظهور همین را میگویند، ما نباید این کار کنیم.
*چرا علاقه به سحر و جادو روزافزون شده است/عواقبی که عدم ارائه عرفان اسلامی جامعه را تهدید میکند
اگر مثلاً بهاییت را مطالعه کرده باشیم، یک بهایی میگوید دین من تا قیامت است، اما قیامتی که یک بهایی میگوید یعنی هزار سال دیگر، یعنی یک بهایی میگوید دین من هزار سال، بعد از هزار سال دین جدید میآید، این تفکر، تفکری است که در همه عرفانهای نوظهور است، یعنی دینشان غیرت ندارد، یا عرفانشان غیرت ندارد، یعنی میگوید فعلاً این عرفان اما این فقط برای اینجا خوب است و جای دیگر چیز دیگر و جای دیگر چیز دیگری خوب است.نکته دیگر در عرفانهای نوظهور این است که هر انسانی نیاز به معنویت دارد و اگر این نیاز به معنویت اشباع نشود، مردم سراغ این چیزها میروند، الان در کشور گرایش به مسأله جن و مسأله سحر و طلسم و این چیزها متأسفانه وجود دارد، آن قدر مردم، مثلاً یکی با زنش اختلاف دارد میگوید سحر شدم، یکی با بچهاش اختلاف دارد، میگوید سحر شدم. یک مقدار برای این است که ما آن جنبههای مثبت را نگفتیم، مردم سراغ جنبههای منفی میروند، بعضیها مثل علمای قدیم، در علمای قدیم در استفتائات آقای آخوند صحاب کفایه، استفتائات شیخ انصاری را نگاه کنید، چقدر در این استفتائات زیاد است، کسی استفتاء کرده است که این شعر حافظ را معنا کنید، استفتاء از مرجع تقلید در قدیم، در قدیم بهترین استادان کتاب حافظ، همین مراجع تقلید بودند، این کتاب جامع الشتات میرزای قمی را نگاه کنید، چقدر زیاد دارد این جور استفتائات، کسی استفتاء میکند میگوید این شعر مثنوی مولوی را تفسیر کنید، کسی استفتاء میکند که این شعر حافظ با فلان حدیث قابل جمع است یا نه؟
معلوم میشود که علما و مراجع در این چیزها ید طولایی داشتهاند، یک چیزهایی که اکثر طلبهها اصلاً اسمش را نشنیدهاند، مثلاً علم نم و یم، را بعید می دانم کسی از شما شنیده باشد، در قدیم علمی بوده و در حوزهها هم میخواندند، این عرفانهای نوظهور از اینها استفاده می کنند، سایبابا را اگر نگاه کرده باشید، چند تا از پیغمبران سایبابا اینها هستند، ابوعلی سینا، شیخ اشراق، سهروردی، ملاصدرا.
سایبابا اینها را به عنوان پیغمبران حساب میکنند. مقصودم با این حرفها این است که اگر ما این کتابهای عرفانی را مطرح نکنیم، درسهای عرفانی را مطرح نکنیم، درسهای عرفان و این چیزها را نگوییم، این عرفانهای نوظهور از این خلاهایی که پیش میآید، سوء استفاده میکنند، عرفان دالایی لاما با یک قصه شروع شده و بهتر از آن قصه، هزاران قصه این طوری در مثنوی یا منطقالطیر عطار است، دالایی لاما، فقط یک قصه است و دارد دنیا را هم میگیرد.
ما مثلاً منطقالطیر کتابی بوده که همین آخوند صاحب کفایه منطق الطیر را درس گرفته و درس هم داده است، چند نفر از علما نیز برایش شرح نوشتهاند، کسانی که نه فیلسوف بودند و نه عرفان اصطلاحی. ولی به هر حال منطقالطیر خیلی کتاب مهمی است، این علمای قدیم، که این کارها را میکردند، این چیزها هم دیگر وجود نداشت، مثلا شما شرح حال مرحوم محمدمهدی علوی را بخوانید که شاگرد آقای آخوند است و تقریرات درس آقای آخوند را نوشته است، ایشان از کسانی بوده است که خیلی علیه بهاییها مبارزه کرده و بهاییها شهیدش کردهاند، درسهای این محمدمهدی علوی در مبارزه با بهاییت است؛ یعنی کتابهای عرفانی این قدر جاذبه دارد، اینقدر گرایش مردمی به آن زیاد است که ما(طلبه ها) این صحنه را خالی کردهایم، عرفانهای نوظهور دارند این صحنه را پر میکنند و از خلاء ما دارند سوء استفاده میکنند.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .